ماجراهای من دینا جونی
سلام به دخترم نازم مونس مامان الان شما داری خمیر بازی میکنی منم فرصت پیدا کردم بیام برات بنویسم . داری خمیر بازی میکنی میای به من میگی این خمیرو کنده کردم میگم یعنی چی؟ با دست خمیرو جدا میکنی میگی کنده کردم تازه متوجه شدم میگم مامان جون این خمیر رو جدا کردی یعنی ازش کندی قربون این حرف زدنت عسلم. دارم نماز میخونم قران اوردی میگی مامان بیا (اورقان بخون) یا میگی برای من (اودا ) دعا کن قربون شیرین زبونم برم . رفتیم پارک ارم با بهار جون سوار کشتی شدن کلی شادی کردن اومده میگه مامان من گیج.(جیغ) زده بودمااااا. این روزها دینای من علاقه شدیدی به دیدن سی دی الوین و...
نویسنده :
راحله
13:49