دینا دینا ، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره

دینای مامان وبابا

ماجراهای من دینا جونی

1392/8/19 13:49
نویسنده : راحله
1,219 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به دخترم نازم مونس مامان

 الان شما داری خمیر بازی میکنی منم فرصت پیدا کردم بیام برات بنویسم .

 داری خمیر بازی میکنی میای به من میگی این خمیرو کنده کردم میگم یعنی چی؟ با دست خمیرو جدا میکنی میگی کنده کردم تازه متوجه شدم میگم مامان جون این خمیر رو جدا کردی یعنی ازش کندی قربون این حرف زدنت عسلم.

    06  دارم نماز میخونم قران اوردی میگی مامان بیا (اورقان بخون) یا میگی برای من (اودا ) دعا کن  قربون شیرین زبونم برم .

  06 رفتیم پارک ارم با بهار جون سوار کشتی شدن کلی شادی کردن اومده میگه مامان من گیج.(جیغ) زده بودمااااا.

  06 این روزها دینای من علاقه شدیدی به دیدن سی دی الوین وسنجابها پیدا کرده خیلی  این فیلمو دوست داره تازه بعضی از تیکه ها وحرفهای فیلم یادشه با خودش تکرار میکنه.خیلی تئودرو دوست داره.

  06این روزها دینا عسلی خیلی دوست داره که یک جوجه یا کبوتر داشته باشه همش میگه مامان من یه جوجو کوچولو میخوام .

  06داریم توی پارک راه میریم دونفر داشتن با هم ترکی صحبت میکردن با صدای بلند میگه مامانی اینا چرا خارجی حرف میزنن ؟؟؟

توی کرج جشنواره هفته گردشگری بود ما هم رفتیم کلی برنامه داشتن اونجا تصمیم گرفتیم صورت دینا جونمو نقاش کنیم شد این

 سكرابز بينك خلفيات.. وروو.. فيونكات .. وغيرة بدون تحميل

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

الهه مامان یسنا
20 آبان 92 11:39
جونم شیرین زبون خوشمزه. مامانی برای ما هم اودا کن خوب؟
مرجان مامان آران و باران
26 آبان 92 11:02
ای جونممممممممممم من عاشق دینا عسلی بامزمممممممممم خوشگل شیرین زبون
مامانی درسا
30 آبان 92 8:31
عزیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــزم من عاشقتم ....... خیلی خیلی صورت نقاشی شده ت هم خوشگله مثل نقاشی نشده ت ..... فدای شیرین زبونی ت
مرجان مامان پريساجون
7 آذر 92 7:43
شيرين زبون