شیرن زبونیهای ممووووووول مامان
سلام به شیرین زبون مامانی دینا عسلی خودم
اخ که اگه بدونین عسل من این روزها چه طوری شیرن زبونی میکنی
ممووول من دایره لغاتش هر روز بیشتر میشه و با تلفظهای بامزه ایی که سعی داره کلمات رو درست بگه انقدر شیرین و دلبر میشه که خدا میدونه
دینای من هر وقت صدای اژیر یا بوق میشنوه میگه مامان آنگوووووووولانس منظورش امبولانس
دینا عسلی من به پروانه میگه پرنانه
دینای ناز من عاشق مهد کودک و مدرسه شده همش به من میگه مامان منو میبری مدرسه برای من کیکاب (کتاب ) میگیری
دینا عسلی این روزها عاشق جوجه کباب شده به بابا مرتضی میگه بابایی برای من کباک درست میکنی؟
ناناز من هر وقت مسجد میبینه میگه مامانی بریم مشهد الله وابهر کنیم منظورش مسجد که بریم نماز بخونیم
مموول من عاشق نقاش و رنگ امیزیه به رنگ کردن میگه بیا مامان این هارو رنگابی کنیم
ابنبات من هر وقت اهنگی گوش میکنه میگه مامانی بیا با هم بررسیم (منظورش برقصیمه)
دینای من این روزها اگه بهش حرفی بزنی که خوشش نیاد زودی لباش رو هم میذاره لب پایینیشو میاره جلو با اخم میگه من باهات گهر (قهر ) شدم اخ که عاشق این لبو لوچه اویزون و قهر شدنشم
یک روز قشنگ و شاد برای دخملی
یکی از عکسهای اتلیه قند عسلم