دینا نانازی و کلاه قرمزی وبچه ننه
چند روز پیش من وبابایی تصمیم گرفتیم که دینا نانازی رو ببریم سینما فیلم کلاه قرمزی وبچه ننه البته من میدونستم که دینا نمیتونه تا اخر یه جا بشینه وفیلم بینه ولی با این حال رفتیم سینما .این بار دومی بود که سینما میرفت باراول 8 ماهه بود که اولش جیغ میزد وبیقرار بود ولی وسطای فیلم خوابش برد.این بار هم اولش محیط سینما براش جالب بود وقتی که چراغ ها خاموش شدن دینا یه لحظه تعجب کرد وبعد بنای ناسازگاری گذاشتوقتی فیلم شروع شد هیچ جذابیتی برای دینا نداشت بیشتر دوست داشت با من حرف بزنه یا اینکه توی تاریکی وسط سالن راه بره هر چقدر که بهش میگفتیم بیا بغل ما یه دقیقه میومد وسریع بلند میشد نیم ساعت از شروع فیلم گذشته بود که گفت مامان (جی) یعنی دستشویی منم سریع بلند شدم وبردمش بیرون همین که از در اومدیم انقدر خوشحال بود که نمدونست چی کار بکنه انگاری تاریکی براش ناراحت کننده بود خلاصه ما یه چند دقیقه ایی بیرون نشستیم تا دینا رضایت بده که بریم وادامه فیلمو ببینیم باز رفتیم تو. دوباره چند لحظه نگذشته بود که بازم دینا خانم گفت (جی) ما هم دوباره رفتیم بیرون وبازهم بیرون وخوشحالی ونشستن تو سالن سینما
سه باره برگشتیم که ادامه فیلمو ببینیم اما زهی خیال باطل چون باز دینا خانم دستشویی داشت دیگه فهمیدم که دستشویی نداره ولی دوست داره بیرون باشه برای همین بهانه میاره که ببرمش بیرون وبازهم وبازهم من
خلاصه جونم براتون بگه که ما از فیلم چیزی متوجه نشدیم از بس که هی رفتیم واومدیم
دینا در عروسی دختر عموی بابایی )انقدر رقصید و شیطونی کرد که نگووووووووو(