هجده ماهگی دینا جووون
سلام به گل خوشبوی من عزیزدلم دینا عسلی
امروز دینا خوشگله رو برده بودم مرکزبهداشت تا دخملیم واکسن 18 ماهگیشو بزنه .قبل از واکسن رفتیم برای قد و وزن. دینا خانم در18 ماهگی وزنش 13:500 کیلوگرم و قدش 86 سانتیمتر شده که خدارو شکر همه چیز خوب وعالی بود.
واما داستان واکسن زدن دینا خانم: دخترگلم که از همه جا بیخبر بود تا صدای گریه یه کوچولویی رو میشنید اولش یه جوری میشد ولباشو جمع میکرد تا اونهم بزنه زیر گریه اما تا قیافه منو میدید دیگه بیخیال گریه میشدو برام حرف میزد و یه ااوخ اووخی هم میگفتخلاصه وقتی نوبت دینا رسید من خودم انقدر نگران بودم که دست وپام داشت میلرزید برای سریهای قبل کمتر اضطراب داشتم ولی نمیدونم چرا این دفعه این جوری شده بودم ....واکسنو که زدن دینا اولش یه جیغ کوتاه زد ویه گریه کوچولو بعدش نه گریه ایی نه جیغی من که از تعجبآخه از دینای من بعید بود.
وقتی هم که اومدیم خونه مشغول بازی و رقصیدن و شیطنت بود ناهارش رو هم خیلی خوب خورد منم که خوشحال وخندان که چه خوب شد این واکسن اصلا درد وتب نداره ولییییییی ساعت 3 ورق برگشت دینایی که داشت بازی میکرد یهو نشست و پاهاشو تکون نداد تا دست میزدی به پاش یه اووخی میگفت کشدار ونالان که این جیگرم میسوخت بعدش هم تب که دیگه بچم بیحاله بیحال شده بود قطره استامینوفن دادم تبش اومد پایین و خوابید ...دخمل نازم توی خواب همش ناله میکرد. پاهاش رو هم کمپرس گرم گذاشتیم ولی پاشواصلا تکون نمیداد تا شب این داستان ادامه داشت تا اینکه دوباره ساعت 9 تبش رفت بالا یه کم میخوابید دوباره با درد وناله بیدار میشد تمام شب رو روی پام خوابید تا زمین میذاشتم بیدار میشد دیگه پاهام خشک شده بود صبح نمیتونستم تکونشون بدم ولی صبح که دینا نانازی چشماشو باز کرد وبهم خندیدمعلوم بودکه حالش خوبه وتب نداره شب بیداری وپادردم یادم رفت .